{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
بي تو اين فاصله ها طاقت من را برده / ساعتم زنگ زده عقربه هايش مرده / كاش باور كني از دوري تو دلتنگم / اين دل خسته ام از دوري تو پژمرده.
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد! امشب دلي كشيدم شبيه نيمه سيبي ك به خاطر لرزش دستانم در زير آواري از رنگها ناپديد ماند..
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد! امشب دلي كشيدم شبيه نيمه سيبي ك به خاطر لرزش دستانم در زير آواري از رنگها ناپديد ماند...
دوباره دلتنگی ، بی حواسم از خودم ، چه جوریه که حالم اینجوریه گلم ، برای توست که میزنه بگو که زنده ام . .
حالا که دستانت چتر نمی شوند حالا که نگاهت ستاره نمی بارد حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و آرامش خیالت،خیس اشکهایم نشود
هر جا دلت شکست ، خودت شکسته ها رو جمع کن تا هرکسی منت دست زخمشو به رخت نکشه !!
هيچ دلي بي بهانه نمي تپد نمي دانم بهانه ها دلگيرند يا دلها بهانه گير
رد پای من در برف های زمستان باقی است،حتی بهار هم قندیل های دلم را آب نکرد
در بیابان عشقت سایبانی نمیبینم ، دارم میسوزم از درد عشقت ، ولی از تو جان رسانی نمیبینم.
به خوابـــم نيـــا خوابــــم را رنگـــي ميکنـــي و روزم را سياه
گاهی آدم احساس می کنه این جمله که «گریه مال مرد نیست» رو یه آدم نامرد گفته تا ما رو از درون ویران کنه …
دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق سابق را نداری
در خيال آمدى و آينه قلب شكست ديگر آينه از امروز تماشا دارد !
دلم احساس غم دارد ، دراین انبوه ویرانى ، کمى تاقسمتى ابرى و شاید باز بارانى… دمه دلم گرم
با دلم نشستم اینجا سر شاه راهی که رفتی ، غربت لحظه ای را دیدم که دستهاشو گرفتی
همیشه حرارت لازم نیست.... گاهی ازسردی یک نگاه.... میتوان آتش گرفت....
بي تو اين فاصله ها طاقت من را برده / ساعتم زنگ زده عقربه هايش مرده / كاش باور كني از دوري تو دلتنگم / اين دل خسته ام از دوري تو پژمرده.
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد! امشب دلي كشيدم شبيه نيمه سيبي ك به خاطر لرزش دستانم در زير آواري از رنگها ناپديد ماند..
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد! امشب دلي كشيدم شبيه نيمه سيبي ك به خاطر لرزش دستانم در زير آواري از رنگها ناپديد ماند...
دوباره دلتنگی ، بی حواسم از خودم ، چه جوریه که حالم اینجوریه گلم ، برای توست که میزنه بگو که زنده ام . .
حالا که دستانت چتر نمی شوند حالا که نگاهت ستاره نمی بارد حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و آرامش خیالت،خیس اشکهایم نشود
هر جا دلت شکست ، خودت شکسته ها رو جمع کن تا هرکسی منت دست زخمشو به رخت نکشه !!
هيچ دلي بي بهانه نمي تپد نمي دانم بهانه ها دلگيرند يا دلها بهانه گير
رد پای من در برف های زمستان باقی است،حتی بهار هم قندیل های دلم را آب نکرد
در بیابان عشقت سایبانی نمیبینم ، دارم میسوزم از درد عشقت ، ولی از تو جان رسانی نمیبینم.
به خوابـــم نيـــا خوابــــم را رنگـــي ميکنـــي و روزم را سياه
گاهی آدم احساس می کنه این جمله که «گریه مال مرد نیست» رو یه آدم نامرد گفته تا ما رو از درون ویران کنه …
دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست که شور عشق سابق را نداری
در خيال آمدى و آينه قلب شكست ديگر آينه از امروز تماشا دارد !
دلم احساس غم دارد ، دراین انبوه ویرانى ، کمى تاقسمتى ابرى و شاید باز بارانى… دمه دلم گرم
با دلم نشستم اینجا سر شاه راهی که رفتی ، غربت لحظه ای را دیدم که دستهاشو گرفتی
همیشه حرارت لازم نیست.... گاهی ازسردی یک نگاه.... میتوان آتش گرفت....
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}